گروه اجتماعی آذرانجمن: بحران هویت به عنوان یکی از مهمترین بحران های جوامع بشری تلقی میشود. بسیاری معتقدند اکثر مشکلات فردی و اجتماعی ما مسائلی است که از مشکلات منتهی به مسئله هویت پدید میآید، در گفتگو با سید جواد میری، عضو پژوهشگاه علوم انسانی به بررسی پدیدهای به نام بحران هویت اجتماعی پرداختهایم.
آذرانجمن: بحث هویت اجتماعی را چگونه باید مورد مطالعه قرار بدهیم؟
سید جواد میری عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این باره به آذرانجمن گفت: بحث هویت حداقل در چند ساحت، فلسفه، آنتروپولوژی یا انسان شناسی، جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی و حوزه الهیات قابل مطالعه است. وقتی در مورد مفهوم هویت صحبت میکنیم باید این را مد نظر داشته باشیم که مفهوم هویت یک مقوله چند ضلعی است. وقتی از منظر فلسفی به مسئله هویت نگاه می کنیم، میتوانیم به نگاه هگل، نیچه و هایدگر به مسئله هویت اشاره کنیم. در سنت فلسفی اسلامی نیز میتوانیم به خوانش فارابی و ابنسینا و نگاه سهروردی و ملاصدرا از هویت به عنوان نگاه های کلاسیک اشاره می کنیم.
هگل، مبنای فلسفه دکارت را که با شک شروع می شد و آگاهی به اینکه «من هستم که دارم شک می کنم» را رد میکند، با این فرض که ما همیشه شک و همیشه هم آگاهی نداریم. هگل در دیالکتیک معروف ارباب برده خودش تلاش می کند نشان بدهد که ذهن تنها زمانی آگاه می شود که با یک ذهن دیگر روبرو شود و بعد تلاش می کند که آن دیگری را کنترل کند چرا که تا زمانی که فقط با ابزار ها کار میکند و ابزارها را نیز برای استفاده مورد استعمال قرار میدهد، هیچ آگاهی احساس نمیکند، ولی وقتی با یک انسان دیگر یا با یک وجود دیگر روبرو می شود تلاش میکند آن را هم مانند ابزارهایی که تا به حال استفاده می کرده، استفاده بکند و آنجاست که مبارزه برای تسلط رخ روح میدهد که به منجر به رابطه ارباب و برده می شود. اینجاست که هگل وقتی میخواهد مفهوم هویت را در انسان مورد بازخوانی قرار بدهد، هویت را در رابطه انسان یا ارباب و برده صورت بندی میکند که در هر دو حال منجر به از خود بیگانگی میشود که حتی در این شرایط خود ارباب نیز به از خودبیگانگی دچار میشود و این شرایط صرفا برای برده رخ نمی دهد.
نیچه با اینکه تحت تاثیر هگل بود، اما این نظر او را رد میکند و میگوید که نگاه هگل به انسان، یک نگاه مبتنی بر اتمیسم روح است و مطرح میکند که روح تعامل نیروهاست و همیشه در حال تغییر است و این تصور از روح که یک وجود جاودان است را رد می کند. چرا که معتقد است فهمی که هگل از روح دارد یک نگاه دقیق به مسئله رابطه انسان و دیگری نیست.
نگاه دیگر، نگاه هایدگر است که به پیروی از نیچه بر روی مسئله هویت تأمل کرده است. برای هایدگر مردم یا انسان ها تنها پس از رویارویی یا مواجهه با مرگ هویت می سازند. یعنی این مرگ است که به انسان ها اجازه میدهد تا از میان معانی ساخته شده اجتماعی در دنیای خودشان یکی از هویت های محدود را که به ظاهر هم نامتناهی است را برساخت کنند. از نظر هایدگر، قریب به اکثریت مردم هرگز از آن هویت یا برساخت توده ای نمی گریزد و اتفاقاً بین خود اصیل شان و یا خود کاذب شان نمی توانند تمایزی قائل بشوند. هویتی که از نظر اجتماعی ساخته شده به گونه ای است که انسان را از مواجه اصیل با مرگ نجات بدهد و نوعی ابهام ایجاد کند تا انسان به مثابه یک خود اصیل که هویت بنیادین اوست و در نسبت با مرگ تعریف میشود، هیچ وقت مواجهه پیدا نکند.
من به این سه رویکرد در فلسفه، نسبت به مسئله هویت اشاره کردم تا این نکته را گوشزد کنم که بحث از هویت ابعاد گوناگونی می تواند داشته باشد و صرفاً یک بحث سیاسی، اجتماعی، روانشناختی و یا الهیاتی نیست، بلکه یک بحث بسیار پیچیده و با ابعاد بسیار گوناگون می باشد.
آذرانجمن: آیا ما با پدیدهای به نام بحران هویت اجتماعی در ایران روبرو هستیم و آیا مفهوم هویت در کشور ما تبدیل به یک بحران و یا مسئله شده است؟
سید جواد میری: درک این موضوع بدون عنایت به تغییر و تحولاتی که در پنج دهه اخیر صورت گرفته امکانپذیر نیست. ما باید ببینیم که در فضای فرهنگی ایران چه اتفاقاتی افتاده و امروز ۴۴ سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ آیا بحث از هویت یک بحث جانبی است و یا تبدیل به یک بحث کانونی در حوزه عمومی ایرانیان شده و متفکران و نظریه پردازان در باب مسئله هویت چگونه می اندیشند؟
ما سه رویکرد کلان به مسئله هویت نه در منظر فلسفی بلکه هویت به مثابه امر جمعی داریم. متفکرانی که در عرصه عمومی به این موضوع میاندیشند دارای دیدگاه های متکثری هستند و این دیدگاه های متکثر بر روی آرایش نیروهای، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یا کنشگران فرهنگی هم تاثیر میگذارد.
مورد اول، امر جمعی یا روایتی است تلاش می کند، هویت جمعی ایرانیان را ذیل امر باستانی صورتبندی کند، دیگری روایتی است که تلاش میکند هویت ایرانی را ذیل امر دینی صورتبندی کند و سومی هم رویکردی است که تلاش میکند امر جمعی ایرانیان را ذیل هویت مدرن مفصل بندی نظری کند. هر کدام از این سه کلان روایت بگونه ای بر روی آرایش نیروهای اجتماعی سیاسی و فرهنگی در حال تاثیرگذاری هستند و به انحای گوناگون نهادهای قدرت را در حال تسخیر هستند و سازمانهای اجتماعی ما را به گونه ای تحت تاثیر خود قرار میدهند و به عبارتی ما در میانه یک معرکه بزرگ قرار گرفتیم که به صورت عمیق، ضمیر ناخودآگاه اجتماعی ایرانیان را تحت تاثیر خودش قرار می دهد.
انعکاس این معرکه ای که بین سه روایت در برساخت هویت جمعی ایرانیان قابل مشاهده است را ما میتوانیم مثلاً در کتب درسی دانش آموزان و در بین فیلم هایی که ساخته میشود و یا در بین کتابهایی که منتشر میشود و رسانههای جمعی به انحاء گوناگون ببینیم.
آذرانجمن: این سه رویکرد به دنبال چه هستند؟
جواد میری: اگر به صورت پدیدارشناسانه به مسئله هویت ایرانی نگاه کنیم آن چیزی که قابل مشاهده است، این است که هویت جمعی ایرانیان به انحای گوناگون این سه عنصر را مسامحتاً در ژن فرهنگی خودشان یا در کانون فرهنگی خودشان دارد. یعنی ما می توانیم سه امر باستانی، دینی و مدرن را در هویت فرهنگی ایرانیان ببینیم، رصد کنیم و بازشناسی کنیم.
اما اشکال کار به نظر من آنجا رخ میدهد که هرکدام از این روایت ها یا راویان این گفتمانها تلاش میکند به گونه ای حق انحصاری پیدا کند یا حق تفسیر انحصاری از هویت جمعی را برای خودشان قائل شوند.
مثلاً هویت جمعی ایرانی ها اینگونه صورتبندی بشود که ایرانیها نژاد آریایی هستند و آریایی ها تنها قومی هستند که در این سرزمین بودند و تاریخ اصیل ایرانی به دوران پیش از اسلام برمیگردد و هرآنچه بعد از اسلام رخ داده، غیر اصیل و غیر ایرانی است و اساساً هیچ نسبتی با مفهوم ایرانیت ندارد و وقتی هم در مورد باستان صحبت میکنند، این دوران را به صورت خلوص گرایانه و در یک فرم یکسان میبیند و هیچ تکثر مذهبی، دینی، زبانی، قومی، ملیتی و نژادی را در دوران باستان نمیپذیرد و این در حالی است که با مراجعه به تاریخ ایران و تمام ملل جهان می بینیم که اساساً انسان دائما در جوامع خود و در جوامعی که می زیست، به هیچ وجه شاهد پدیدار های یک دستی نبودند و اساساً تاریخ انسان با امر متکثر عجین شده و این تصور که هر چه ما به گذشته دورتر برویم خالص تر و اصیل می شویم، یک تصور بسیار نادرست و خطرناک است.
در نگاه دوم، راویان روایت امر جمعی به مثابه امر دینی این گونه برداشت میکنند که اساساً هر آنچه که پیش از اسلام بوده کاملا منفی و منزجر کننده بوده و هر آنچه که بعد از اسلام آمده تاریخ اصلی ایران را شکل میدهد و بعد در این خوانش با نگاه منفی به هر آنچه که در پیش و پس آن رخ داده نگاه میکنند و اساساً آن چیزی که در درون این تاریخ ۱۴۰۰ ساله رخ داده را دقیقا تاریخ و هویت ایرانیان می شمارند.
همچنین رویکرد سومی داریم که تلاش میکند، هر آنچه که پیش از دنیای مدرن بوده را امری مذموم ببیند، مانند همان تصوری که در دوران عصر روشنگری در اروپا شکل گرفت. این نگاه در فرانسه شکل گرفت و به اروپا بعدا به کل کشورها تعمین داده شد. این نکته بلوغ انسان و شکوفایی انسانیت را مبتنی بر دوران عصر روشنگری و پیش از آن را سیاهی مطلق می دید. این سوء برداشت در ایران، میان راویان، طرفداران و در بین کسانی که خودشان را ذیل معرفت شناسی مدرن معرفی میکردند هم رخ داد و در بین آنها نوعی اسلام ستیزی و ضدیت با هر آنچه که پیش از دنیای مدرن بود، مفصل بندی نظریه شد.
این در حالی است که هر سه این روایت ها بخشی از جامعه ایران و تاریخ تحولات جامعه ایران را گزارش میکردند و جامعه ایران بهگونهای دارای هر سه این رویکردها است. یعنی جامعه ایران دارای بعد باستانی، «اسلامی دینی» و مدرن است و جالب است که هر کدام از این رویکردها به تنهایی در مواجهه با پدیدار های جامعه ایران، میل شدیدی به یکسان سازی دارد. یعنی بعنوان مثال وقتی به امر مدرن نگاه می کنیم، درصورت در دست گرفتن دولت و حاکمیتی با گرایشهای مدرن، تلاش میکند که پدیدار های متکثر و متنوع جامع ایران را نادیده بگیرد و آن ها را یکسان و یکدست بکند و اساساً یکپارچگی را با مفهوم یکدست شدن و یکسان شدن برابر می بیند و این در حالی است که یکپارچگی با یک دستی و یکسان شدن متفاوت است.
باز همین رویکرد را در نگرش راویان یا حاکمیت با رویکرد اسلامی میبینیم که تلاش میکند همه ابعاد زندگی اجتماعی را یکدست کند و فکر میکند که اسلامی بودن یا دینی بودن به معنای یک دست بودن است و تنوع و تکثر را که از قضا در خود منابع دینی به مثابه آیات خداوند و نشانههای الهی است را نادیده بگیرد و یا در میان راویان هویت جمعی، ایرانیان به مثابه امر باستان هم چنین گرایشی را میبینیم که نه تنها تنوع و تکثر جامعه ایران را در دوران باستان نمی بینند، بلکه پدیدار هایی که امروز در جامعه ایران به مثابه امر متنوع و متکثر است را نیز بعنوان خطر میبینند و تلاش میکند در روایتهای خودشان به مثابه امر مضمون و فرم ها و گونه های خطرناکی که خلوص بنیادین جامعه ایران را به خطر میاندازد معرفی کنند.
هر کدام از این رویکردها تقریباً در این یکصد و بیست ساله اخیر در جامعه ایران بهگونهای حاکم شدند، اما اینگونه نیست که هرآنچه راویان این رویکردها در مورد هویت ایرانی صحبت می کنند، مساوی و مترادف با ایران به مثابه یک واقعیت بیرونی باشد و اگر این تمایز را قائل نشویم و اینگونه بپنداریم که هر آنچه که راویان این ایدئولوژی ها می گویند، مساوی با واقعیتی به نام ایران و سرزمین ما به مثابه یک ملت دولت و واحد سیاسی است، می تواند تبعات خطرناکی داشته باشد، چون بخشی از مردم، پدیدارها، تنوعها، تکثر های واقعی، عینی و ملموس مربوط به جامعه ایران بیرون از این روایتها قرار میگیرد و چون بیرون از این روایت ها هستند، قدرت به دنبال این می رود تا آنها را طرد و سرکوب کند و یا آنها را به حاشیه براند و یا تلاش کند آنها را تغییر داده و دگرگون کند که این مسئله خود عامل بحران های هویت اجتماعی به انحای گوناگون می شود.
آذرانجمن: ما چگونه باید هویت جمعی مان را صورتبندی کنیم که شمولیت داشته باشد؟
سید جواد میری: ما باید هویت جمعی خودمان را طوری صورتبندی کنیم که این سه بعد کلان در صورت بندی ما وجود داشته باشد و آرایش نیروها در حوزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بگونه ای برساخت قدرت، نهادها و سازمانها باشد و برآیند آنها در تعادل اجتماعی ما ظهور و بروز داشته باشد و قدرت ساحت شمولیت ای پیدا کند و همه نیروهای جامعه ایران در ساحت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی احساس حس تعلق کند و این حس تعلق را در بخشی از مطالبات و امر جمعی خودشان را در ساخت قدرت ببینند که باعث افزایش حق تعلق آنها بشود. اینجاست که من از منظر و چشم نداز «نوسهروردی» صحبت می کند.
آذرانجمن: چشمنداز «نوسهروردی» چیست و چگونه میتواند به مثابه یک مفهوم نظری ما را در صورتبندی تئوریک خود در باب جمعی و یا ملی کمک کند؟
سید جواد میری: سهروردی به عنوان یک فیلسوف در قرن ششم با سه سنخ «عقلانیت هلنی، خرد خسروانی و وحی سامی» مواجه می شود. سهروردی در روزگار خودش میدید که برخی در جهان اسلام، خودشان را در زیل فلسفه مشائی قرار دادهاند، برخی دیگر زیل شریعت اسلامی، نظام معرفتی خودشان را شکل دادند و برخی هم ذیل نظام معرفتی خسروانی خودشان را تعریف می کنند. هنر سروردی این بود که به گونهای، این سه نظام معرفتی را در فلسفه اشراق خودش صورتبندی نظری کرد و یک دستگاه نظری شکل داد که سنتزی از وحی، عقل و شهود بود، حالا امروز دوباره انسان ایرانی در برابر سه جریانی قرار گرفته که تلاش میکند هویت ایرانی را زیل سه امر باستانی، دینی و تجدد قرار بدهد. آن چیزی که امروز ما به آن نیاز داریم سنتزی است که بتواند این سه جریان را در یک تلفیقی متعالی تر مورد صورت بندی قرار بدهد و از درون این سه جریان سنتزی ایجاد بکند. البته قرار نیست که همان کاری که سهروردی در قرن ششم انجام داد را ما امروز در بیست و یکم میلادی انجام بدهیم، ولی این تذکر را باید بدهیم که ما وقتی در مورد هویت جمعی ایرانیان صحبت میکنیم متوجه باشیم که در قرن بیست یکم چگونه می توانیم جریانهای گوناگون را ذیل یک مفهوم استعلایی تر قراردهیم که هر کدام از این سه جریان با هم تلفیق شوند و در یک اقیانوس وسیعتر با همدیگر به صورت منسجم پیوند ایجاد کنند.
آذرانجمن: چرا این هم پیوندی مهم است؟
سید جواد میری: از منظر پدیدارشناسی حس تعلق به معنی رابطه هم پیوندی میان انسان و محیط پیرامون خودش است که شامل شاخصههای عام است. یعنی وقتی صحبت از بحران های هویت اجتماعی میکنیم، نشان از این است که حس تعلق ما دچار خدشه شده و برای بازسازی دوباره حس تعلق و رابطه انسان ایرانی و محیط خودش باید همپیوندی ایجاد کنیم.
از منظر پدیدارشناسانه این حس تعلق زمانی بین انسان و محیط خودش رخ میدهد که هم پیوندی ایجاد شود و آن زمانی رخ میدهد که ما دال مرکزی یا کانونی ایرانیت را بر روی مفهوم امر متکثر قرار بدهیم و بر این باور باشیم که در درازنای تاریخ حقیقت، ایرانیت با تنوع و تکثر پیوند داشته و تمامی اقوام و انسانهایی که در این پهنه وسیع ایران با یکدیگر پیوست فرهنگی بسیار قوی داشتند که این پیوست فرهنگی، حس هم پیوندی را در بینشان ایجاد کرده بود. زمانی این حس همپیوندی و احساس تعلق دچار خدشه میشود که اما تلاش بکنیم امر متکثر را پاک بکنیم و به جایش امر یکسان و یکدست را قرار بدهید و یکپارچگی را به معنای یک دستی ببینیم. اگر در حوزه زبان، دین، مذهب، گرایش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تلاش کنیم که نوعی یکسانسازی و یونیفرم بودن را ایجاد کنیم، حس تعلق را دچار خدشه می کنیم و پیامد آن بحران های هویت اجتماعی می شود.
اینجاست که اگر با رویکرد نوسهروردی به مسئله هویت بیندیشیم این را می فهمیم که هویت، یافتن نقاط مشترک بین آحاد ملت، نیروهای اجتماعی سیاسی و فرهنگی است که مبتنی بر امر متکثر است و این تکثر را ایرانی ها درطی تاریخ به انحاء گوناگون فرا گرفته بودند که چگونه در کنار هم دیگر زیست کنند. دولت به عنوان بالاترین نهاد سیاسی در کشور و نماینده تمام ملت ایران باید برآیند تمام مردم باشد و بتواند تمام تکثر ها را نمایندگی و بازنمایی کند، دراصل وحدت دولت در این است بتواند تکثر را در خود مجسم کند و در خود به منصه ظهور برساند و هیچ کس در نسبت با قدرت و کانون قدرت احساس دست دوم یا دسته سوم بودن نکند و اینجاست که راه یا پنجره ای برای عبور از بحران ها پیدا می شود تا به بازیابی هویت جمعی خودمان برسیم.
انتهای پیام/