به گزارش آذرانجمن؛ داستان پروفسور محمود نوالی را از قلم محمد اصغری؛ استاد فلسفه دانشگاه تبریز میخوامید:
پروفسور محمود نوالی در 19 دی ماه 1312 در تبریز در خانوادهای فرهنگی و علاقه مند به علم و ادبیات متولد شد. این فیلسوف زندگی، دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه نظامی تبریز گذراند و در سال 1330 وارد دانشسرای پسران تبریز شد و بعد از فارغ التحصیلی در مدارس به تدریس پرداخت و در سال 1343 با راهنمایی و توصیه اساتید فلسفه دانشگاه تهران از جمله دکتر یحیی مهدوی به ادامه تحصیل در مقطع دکترای فلسفه به فرانسه میرود و درباره فلسفههای اگزیستانس تحقیق کرده و از سال 1352 به عنوان استادیار وارد گروه فلسفه دانشگاه تبریز شدند.
مدتها به عنوان استاد فلسفه و مدیر گروه فلسفه با تربیت شاگردان زیادی خدمات شایانی به اندیشه فلسفی در ایران کردند. ایشان سال 1382 از گروه فلسفه دانشگاه تبريز بازنشسته شدند. از آثار او میتوان به ترجمه كتاب وجود و زمان هايدگر اشاره كرد.
اين كتاب منبع اصلي تفكر دكتر نوالي در فلسفه زندگي اوست. او اغلب حرفهای خودش را با استناد به گفتههای هايدگر بيان میکند و جالب اينكه چهره او به چهره هايدگر نيز شباهت دارد.
با اندکی تأمل بر این نقل قول پروفسور نوالی برای خواننده این مقاله روشن خواهد شد که ایشان به زندگی آری میگویند و این «آریگویی زیباییشناسانه به زندگی» در کتابها و مقالات و سخنرانیهای او موج میزند. این فیلسوف زندگی از عینکی به زندگی نگاه میکند که به لحاظ فلسفی و عرفانی و ادبی دو شخصیت کلیدی در اندیشه او نقش محوری بازی می کنند: هایدگر و مولوی.
پروفسور نوالی همواره معتقد هستند که ادبیات غنی ما ایرانیها بسیاری از آنچه را که فیلسوفان غربی مخصوصاً هایدگر بیان کرده قبلاً در قالب زبان ادبی و شعر توسط شاعران بزرگی مثل مولوی، سعدی، حافظ، نظامی و دیگران گفتهاند و کافی است ما با مطالعه اشعار آنها بنمایههای فلسفی آنها را که شباهتهای زیادی به افکار فیلسوفان بزرگی غربی مثل هایدگر دارند استنباط کنیم. نوالی در آثار خود و نیز در سخنرانیها و مصاحبههای خود همواره بر این باور است که «زندگی» باید در کانون فلسفه و تفکر فلسفی باشد. بر همین اساس است که عنوان مقاله حاضر را «فیلسوف زندگی ايران» انتخاب کردهام.
جان کلام اندیشه این فیلسوف در این است که سیال بودن، موّاج بودن و پیوسته درگذر بودن زندگی و حتی در گذر بودن«من» آدمی و گریز دایمی این من از زیر تعریفهای محدودکننده انتزاعی و مفهومی فیلسوفان امری است که همه آدمیان به نحوی آن را تأیید میکنند ولی این فیلسوفان هستند که میتوانند آن را بفهمد و به زبان فلسفی بیان کنند و نیز این شاعران هستند که میتوانند آن را به زیبایی هرچه تمام بیان کند.
شاید یک دلیل روشن بر این ادعا این جمله نوالی باشد كه در مقدمه خود بر کتاب وجود و زمان نوشته است: «میتوانیم بگوییم کتاب وجود و زمان یک پژوهش انسانشناسی فلسفی است». حتی در ادامه میبینیم که ایشان بر فهم و تفسیر مفهوم کلیدی «غم و نگرانی» به عنوان یکی از مولفههای اساسی در کتاب وجود و زمان هایدگر تأکید دارد و با استناد به ادبیات عرفانی مولوی و دیگر شاعران تأکید بیشتری بر آن میکند.
نوالی در کتاب فلسفههای اگزیستانسانس و اگزیستانسیالیسم تطبیقی در قسمت نتیجه اشاره میکند که «انسان و نحوه زندگی او از اساسیترین اشتغالات فکری فلاسفه پیرو فلسفه اصالت وجود خاص انسانی است. ولی پاسخهای دادهشده آخرین پاسخها نیستند. هیچ طرز تفکر بشری دائمی و ثابت و فتوای نهایی نیست»
ایشان در کلاسهای درسی خودشان به دانشجویان میگفتند که «فلسفه حرف آخر را نمیزند » و میگفتند که «حرف من آخرین نظر و حرف نیست». ممکن است نظر و دیدگاه دیگری را اتخاذ کنم. این نگرش استاد ناشی از این رویکرد پدیدارشناختی است که هر پدیدهای در زندگی روزمره میتواند موضوع پژوهش باشد و لذا پدیدههای مختلف و متغیر زندگی به مثابه تجربه زیسته آدمی نقطه آغاز و نقطه پایان هر پژوهش پدیدارشناختی است.
نوالی بر این باور است که زندگی همان تجربه زیسته روزمرهای است که ما درگیر آن هستیم و نباید زندگی را بدون موقعیتهای انضمامی بشر توصیف کنیم. طبق نظر این متفکر، انسان همواره در امکان قرار دارد و این برای رشد و تعالی او یک موهبت بزرگی است. زندگی چیزی جز تولد، نفس کشیدن، غذا خوردن، یادگرفتن، راه رفتن، آموختن نحوه خوردن غذا، رنجیده خاطر شدن، عاشق شدن، دشمنی، دوست داشتن و از همه مهمتر استنباط و فهم این وضعیت «در امکان قرار داشتن» چیز دیگری نیست.
هرگاه بخواهیم از زندگی تعریفی ارائه دهیم چارهای نداریم جز اینکه یکی از پدیدارهای آن را توصیف کنیم مثلا نقش پدر و مادر در ازدواج یا شکست و پیروزی در زندگیمان را توصیف کنیم. نکته دیگری که نوالی در تعریف زندگی به آن اشاره میکند، مسأله «لذت» است. از نظر وی زندگی تلاشی است برای حفظ هستی و بهرهمندی و لذت بردن از همان هستی. هستی هرکس با «من» او یکی است.
در اینجا این تعریف از زندگی کم و بیش تعریفی متافیزیکی است ولی نوالی نمیخواهد خواننده را در درون این تعریف حبس کند بلکه میکوشد به گفته خودش با نگاهی پدیدارشناسانه تجلیات این زندگی انضمامی را توصیف نماید. به همین دلیل به نقش جامعه و سنت و فرهنگ در زندگی فرد برمیگردد.
برای فهم فلسفه زندگی نوالی باید به فهم معنای یکی از واژههای کلیدی او نائل شویم و آن معنای «عدم» در معنای خاص خودش(البته تحتتأثیر تفسیر هایدگری از عدم) است. انسان مدام به دنبال پرکردن خلأها و نیستیهای درونی خویش است. به تعبیر ساتری میتوان اینچنین گفت که انسان آن چیزی است که میتوانسته بشود ولی به سبب برخی موانع نشده است. آنچه میتواند به انسان در این وضعیت امید دهد عمل است. هر عملی هدفی دارد و بقول نوالی کسی که هدف دارد هم غم دارد هم امید چون انسان ذاتاً خلاء و عدم را وجودش دارد. نوالی در مقدمه کتاب وجود و زمان بر این امر تأکید دارد که انسان در لاحقیقت یا عدم حضور دارد.
اجازه دهید برای فهم بیشتر این موضوع به مثالی که نوالی در ادامه میآورد توجه کنیم:
برای روشن شدن بیشتر مطلب مثالی مطرح میکنیم. ما در واقعیت عینی شکلها و انواع خودروها را داریم، اما این شکلها و انواع در برابر آن شکلهایی که در لا-حقیقت و عدم هستند، خیلی کم میباشند. آن شکلها و انواع یا طرحاندازیهای انسان به منصه ظهور خواهند رسید. آیا میتوان از آنهایی که فعلاً نیست صرفنظر کرد. این مطلب را در باب حقیقت و لا-حقیقت احوال انسانی نیز در نظر بیاوریم. آیا میتوانیم به آنچه که هستیم راضیباشیم؟ بدین ترتیب انسان هنوز تمام آنچه که میتواند باشد، نیست.
مسأله عدم و لا-حقیقت در ادبیات عرفانی ما نیز مطرح شده است ولی تفسیر نوالی از از این عدم به معنای عرفانی آن نیست بلکه تفسیری اگزیستانسیالیستی از آن ارائه میدهد و برای اثبات این امر از شاعران محبوب خودش همچون مولوی، عطار، شیخ محمود شبستری و دیگران مثال میآورد. بنابراین وی مسأله عدم را همچون هایدگر در بطن زندگی آدمی میجوید نه در نفی منیت و فنای فیالله که عرفا بر آن تأکید دارند. او مینویسد:
در ادبیات عرفانی و فلسفی کم نظیر ما نظریه توجه به عدم، مانند آنچه فلاسفه معاصر به آن عنایت کردهاند، وجود دارد. ولی در این ادبیات، استفاده عملی از آن برای بهبود شناخت و عمل در زندگی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است و تنها در عدم و نفی «من»، «انسانیت »، «عجب» و «نفس» بیشتر مطرح شده است، تا هیچ کس خود را در برابر عظمت وجود الهی، چیزی تصور نکند و نقشی به خود قائل نشود.
در صورتی که از دیدگاه دیگر میتوانیم بیشتر مسأله سیر به سوی کمالات و «آنچه فعلاً نیست» را مدنظر قرار بدهیم که اکنون در مسیر تعلل افتاده است؛ بنابراین نباید معانی کلام بزرگان و شعرا را در قالب های متحجر زندانی کنیم و از فهم تاریخیت و زمانمند بودن احوال انسانی غافل بمانیم.
وی در مقاله «حقیقت و عدم در نظر مولوی و هایدگر» به مقایسه دیدگاه مولوی و هایدگر در بحث حقیقت و عدم میپردازد و به مشابهت دیدگاه این دو متفکر اشاره میکند. طبق نظر نوالی مولوی و هایدگر هر دو توصیه میکنند که به آنچه که نیست توجه کنند.
مولوی اشعاری بسیار صریح و روشن در این باب دارد که توصیه میکند نباید در هستیهای موجود زندانی و محبوس شد و باید به سوی آنچه نیست رفت.
این امر نشان میدهد که از دید نوالی انسان در بطن امکان قرار گرفته است و به سخن دیگر انسان ذاتاً موجودی است که امکان در ذات او به ودیعت نهاد شده و همواره در موقعیتهای گوناگون میتواند طور دیگر عمل کند، فکر کند، تخیل کند یا حتی عمل زشت انجام دهد. این همان ذات آزادی بشر است در موقعیتهای جبری جامعه و طبیعت.
به نظر نوالی هر تلاشی که ما میکنیم در سپهر زندگی برای بهبود زندگی است خواه این تلاش انتزاعیترین نوع تلاش مثل حل مسائل متافیزیکی باشد، خواه مسائل مربوط به نصب یک تابلو زیبا بر دیوار اتاق خوابمان. اما این تلاشها در زندگی هر شخصی یک مضمون اخلاقی هم دارد که میتوان عصاره اخلاقی زندگی نامید.
نوالی بر این باور است که انسان همیشه تلاش دارد خود را همواره در چشم دیگران محترم نگه دارد و از اینروست که محترم شمردن خود و محترم شمرده شدن از جانب دیگران است که مدام به سراغ ارزشهایی میرود تا بر تعداد آنها در خودش بیفزاید.
بنابراین، این دیگری است که مرا به سمت ارزشها یا دوری از ارزشها تحریک میکند و لذا دیگران برخلاف دیدگاه سارتر «جهنم» نیستند بلکه از دیدگاه نوالی فرصتهایی برای تغییر و دگرگونی در ارزشها و در نتیجه محترم شمردن ارزش وجودیمان هستند. کسی که در پی کسب علم و جستجوی آن است میخواهد هدفی برای زندگی پیدا کند. اما این هدف به تنهایی حاصل نمی شود مگر با کمک دیگران.
وی میگوید: وقتی بنده میگویم هدف تمام تلاش های انسان از جمله تعلیم و تربیت مسرت بار کردن زندگی است مرادم این است انسان را مطابق خواستههای ذاتی او پرورش دهیم. انسان از کشف مجهولات و معلوم ساختن آنها شاد میشود؛ حتی زمانی که به خیال خود مطلبی را کشف نموده باشد. صرف اعتقاد به تحقق دانستن و رفع جهل او را شاد میکند اگرچه علم او کامل نباشد.از این جهت راه تجدید نظر و تحول نیز برای انسان شادیبخش هستند زیرا وسیله و شرایط ازدیاد معلومات را فراهم میآورند.
بنابراین شادی مورد نظر نوالی بیشتر وجودی است تا روانشناختی هرچند نقش شادی روانشناختی را نیز به هیچ وجه انکار نمیکند بلکه شادی وجود و شادی روانشناختی را درهم تنیده میداند و تنها در ذهن به تمایز آنها قائل است.
سبك زندگي دكتر نوالي نيز كاملاً از تفكر فلسفي او و فلسفه زندگی متأثر است. او فيلسوفي است كه از لحظه های زندگی دنبال انكشاف معانی زندگي در رفتارهای آدمی است. او معتقد است كه بزرگترين خدمت فلسفه به انسان اين است كه او را به خودش منكشف ميسازد. او فردی به لحاظ اجتماعی با تمامی افراد پيرامون خويش بسيار خونگرم و مهربان است. او شخصيتی بسيار محبوب دارد. او در سن 90 سالگي 14 بار به كوه سهند صعود كرده و تقريباً تمامی قله های ايران و حتى چند قله در تركيه را فتح كرده است و نيز شناگر بسيار ماهری است.
دوستان و همكاران او در كوهنوردی نقل كرده اند كه در ميانه صعود به قله گاهی كاغذی از جيب خود برمي دارد و نكته و مطلبی كه به ذهنش می رسد فوراً می نويسد.
او بر این باور است که اگر آدمی حتی از ارزشهای تحمیل شده بر او رهایی یابد شاد خواهد شد. او میگوید که نجات و رهایی انسان از ارزشهای تحمیلی او را شاد میکند زیرا آزادی انسان همانا بازگشت به ذات بیپایان و غیرقابل پیشبینی اوست و این امر برای او سعادت و مسرت به بار میآورد.
نوالی در نوشتههای خودش همواره میکوشد با فهم معنای زندگی از طریق فلسفه به مسرت و شادی و سعادت راه یابد. چنانکه گفتیم او هیچ ابایی ندارد که از سنت ادبیات و عرفان خودمان با رویکرد هایدگری استفاده کند تا بتواند معنای زندگی را در حد توان خود تشریح کند. او سعی میکند با اصالت دادن به تغییر نگرش به جای ثبات نگاه و نگرش به زندگی، تازگی و طراوت را در زندگی فرد به او گوشزد کند و همواره در نوشتهها و سخنرانیهای خودش عمدتاً این هدف را دنبال کرده است و میکند. تغییر و تحول و عوض کردن نگاهها موجب مسرت و شادی در زندگی میشود و شاید این ایده که انسان ذاتاً در امکان قرار دارد و میتواند به قول دکتر نوالی طور دیگر عمل کند یا فکر کند هسته مرکزی فلسفه زندگی او را تشکیل میدهد و تشریح این هسته مرکزی با زبان هایدگری و زبان ادبی شاعران بزرگ ایرانی مثل مولوی رسالتی است که نوالی در نوشته های خود سعی دارد آن انجام دهد.
انتهای پیام/