وقتی شیرینی شب چیله به شوری می زند
شب چیله از قدیمالایام بهانهای بود برای با هم بودن؛که مردم از دیرباز به این بهانه دور هم جمع میشدند. اما امروز، با دیدن قیمتها و تشریفات مسخره، بیشتر از شیرینی به شوری میزند.
به گزارش آذرانجمن، رعنا شکری/ آن زمانها، همهچیز بوی خودش را داشت. شب چله بوی باقلا و هندوانه و ذرت بوداده میداد و شب عید بوی پرتقال و سبزه و سمنو…
آن زمانها، دورهمیهای خانوادگی رونق و صفای زیادی داشت و ساده و بیآلایش، همه با اشتیاق منتظر رسیدن شب چله و چهارشنبهسوری و عید نوروز بودند.
این دورهمیها فقط برای خوشگذرانی نبود، بلکه در این محافل مشکلات زیادی حل میشد و کینهها و دلخوریها با جمع شدن دور کرسی، رفع میشد.
کانون خانوادهها به لطف شعلههای سوزان بخاری نفتی گرمتر میشد و چهبسا جوانان دمبخت به همت بزرگترهای همان مجالس، سرو سامان میگرفتند.
به گمانم آسمان هم از این صفا و صمیمیت خوشش میآمد و بذل و بخشش خود را بیشتر نثار زمین میکرد؛ طوری که برف تا کمر میبارید و بساط تعطیلیهای مدارس، بدون دردسرهای کلاس مجازی، جور میشد.
بیشتر خانوادهها قابلمهپارتی راه میانداختند و هرکس هرچه داشت در طبق اخلاص گذاشته و به خانه میزبان میبرد؛ کسی دغدغه تم چله و اصرار به رنگهای قرمز و سبز نداشت و لباسهای رنگارنگ و ساده و خوراکیهای خوشرنگولعاب، هارمونی زیبایی ایجاد میکرد.
به رسم یادبود برای نوعروسان و تازهدامادها، خنچه چله میبردند و با خوشی، قدم زمستان را مبارک میشمردند.
کمکم بساط سفرهها کوچکتر شد و در نهایت به میزهای سلفسرویس منتقل شد.
تورم و افزایش بیمحابای قیمتها، توان خرید و مهماننوازی را کمتر کرد. عدهای برای اینکه شرمنده مهمان نشوند، ترجیح دادند شب چله را فقط با اعضای خانواده به صبح برسانند.
در این بین، پدیده معکوسی به وجود آمد که در همه جای دنیا قفل است! هرچه تورم قد کشید و قدرت خرید پایین آمد، به طرز عجیبی ولع دیده شدن و تجملات بیشتر شد.
شرط اول مراسم چله، چیدمان پرزرقوبرق شده است. هزینههای یک شب دلخوشی برای عدهای به اندازه تمام فصل زمستان رقم میخورد.
مهمانیها بهجای گرهگشایی، محفل نمایش و عقدهگشایی است و لبخندها و خوشوبشها همه فیک است.
حتی آجیل کرایهای! و تم چله و میوهآراییهای رنگارنگ و پذیراییهای پرطمطراق، نمیتواند جای خالی آن صفا و صمیمیت را پر کند؛ چراکه پشت صحنه همه این دکوراسیون، اضطراب و حس چشموهمچشمی است. آخر قرار است تا چند وقت از این بساط برای اینستاگرام تولید محتوا شود و فکر اینکه مبادا پست چلهای دیگران بیشتر از من لایک بخورد، آرام و قرار را گرفته است.
خنچه چله هم بیشتر از یادبود، جای گروکشی و تخلیه خشم و نفرت شده است؛ انگار که میخواهند تمام کمبودهای طول عمرشان را یکشبه جبران کنند.
برعکس بقیه مسائل که از اروپاییها کپیبرداری میکنیم، در مورد ساده گرفتن مراسمات، تقلید از غرب فراموش میشود.
به بهانه «یک شب که هزار شب نمیشود»، یک مناسبت خاطرهانگیز به تلخکامی و نگرانی سپری میشود.
راستی چه بر سرمان آمده؟!
نه کسی دلش به حال ما سوخت که نوسانات دلار را بهانه افزایش قیمتها نکند و فتیله این گرانی را کمی آهستهتر بالا بکشد و نه خودمان به خودمان رحم کردیم.
نتیجه این بیرحمیها، کمرنگ شدن جمعها و بیخبری از حال همدیگر شد.
این سنت دیرینه، برای این روزها که همه در پیله تنهایی خود تنیدهاند، میتواند مفید بوده و یکی از راههای احیای دیدار اقوام و نزدیک شدن خانوادهها باشد؛ و فرصتی باشد تا خانوادهها و اقوام دیداری تازه کنند و از احوال همدیگر باخبر شوند و برای چند ساعت هم که شده از فضای مجازی دور باشند.
اما امروزه اسم شب چله به اندام خیلیها (مخصوصاً خانوادههایی که عروس و داماد نامزدشده دارند) لرزه میاندازد. قیمتهای سر به فلک کشیده از یک طرف و اصرار بر نمایش چیدمان، کار را به کرایه میوه و آجیل رسانده است! هرچند هزینه اجاره این موارد هم برای خیلیها با این درآمدهای متوسط، سخت است.
و از همه غصهدارتر، برای ندارها چله بیشتر از یک شب شیرین به کابوس و حسرت تبدیل شده است.
فلسفه چله نیاز به خوانش دوباره دارد تا یادآوری شود که یکی از ارکان فرهنگ چله، خرج کردن به اندازه وسع جیب بود.
نمیدانم کجای راه را اشتباه رفتهایم، اما آرزو میکنم کسی شجاعت به خرج دهد و این زنجیره معیوب را پاره کند و به همان دوران بیشیلهپیله برگرداند و روسیاهی زمستان بماند برای مسببین این معضل.
کاش کسی همت کند و جا بیندازد که در کنار دیوان حافظ خواندن و ژست باکلاس گرفتن، به نصیحتهای خواجه شیراز هم فکر کنند که فرمود:
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرّق نکنیم

رعنا شکری
نظرات