مشکل اصلاح طلبان با آذربایجان چیست؟

اکنون که روزها از وقایع اورمیه در ابتدای عید 1404 میگذرد باید از ابعاد گوناگون رویارویی سه خط سیاسی رسانه ای اصلاح طلبان – سلطنت طلبان – ناسیونالیسم کردی با مردم آذربایجان مورد بررسی قرار گیرد تا چراغ راهی مهیا شود برای بالندگی و پویایی هرچه بیشتر فضای سیاسی-اجتماعی آذربایجان و افزایش نقش موثر مردمان این دیار در جمهوری اسلامی ایران .
به گزارش آذرانجمن، امیررضا اسعدی/ ابتدای موضوع باید اشاره کرد که تمام موضوعاتی که در ادامه مطرح خواهد شد تحت سایه ی نگاه مرکز گرایانه و دامن زدن برخی عناصر سیاسی به تجمع تمام اقتصاد و قدرت سیاسی در مرکز است و بررسی در حوزه جریان اصلاحات انجام خواهد شد چرا که در حوادث اخیر جریانات ناسیونالیسم کردی و سلطنت طلبان بدون سرویس سیاسی و رسانه ای اصطلاح طلبان دستاورد خاصی نمیتوانست داشته باشد .
اصلاحات و اصلاح طلبی حتی قبل از انقلاب اسلامی نیز قابل ردیابی است اما اگر نقطه بروز سیاسی جریان اصلاحات (به تعریف امروزی) در عرصه قدرت سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را دوم خرداد ۱۳۷۶ و آغاز ریاست جمهوری سید محمد خاتمی در نظر بگیریم میتوانیم آن را مولود جناح چپ جمهوری اسلامی بدانیم ؛ چپی هایی که در تفکرات خود تجدید نظر کرده بودند!
نکته اساسی در همین کلمه “تجدید نظر” است و تفاوتی که اصلاح طلبی با تجدید نظر طلبی دارد . در شکل مرسوم جهانی قوای سیاسی اصلاح طلب در جوامع گوناگون به دنبال بهبود و تغییرات تدریجی در حاکمیت های موجود هستند و بر این باورند که اصلاحات در قوانین و سیاست های نهادهای موجود مشکلات اجتماعی و سیاسی را حل میکند درحالی که تجدید نظر طلبان به نقد بنیادین اصول و نظام ارزشی موجود میپردازند و به دنبال تغییرات عمیق در ساختارهای موجود میروند ، تجدیدنظر طلبان تغییرات رادیکال و حتی شاید انقلاب را راهکار مسائل موجود بدانند و در این راستا به چالش کشیدن نظام حاکمیتی موجود را با هر فرآیند قانونی یا غیرقانونی سیر تحولی منطقی بدانند.
در ایران جریان اصلاحات بیشتر اوقات با پوشش های عامه پسندی نظیر دموکراسی، حقوق اقوام و اقلیت ها، قانون مداری، شایسته سالاری و… نمود سیاسی-اجتماعی خود را در انتخابات ها نشان میدهد در حالی که در مواقع غیر انتخاباتی تعریف رویه های عملی غیر قابل بازگشت برای نیل به این اهداف از طرف سیاسیون اصلاح طلب دیده نمیشود؛ از همین روست که میتوان ادعا کرد در ایران جریان سیاسی اصلاحات صرفا یک جبهه سیاسی است و نه تنها نسبتی با اصلاح طلبی ندارد بلکه از جمله دلایل عقیم ماندن اصلاحات سیاسی واقعی در ایران خود همین جناح اصلاحات است .
حال با این توصیفات بدنه ی سیاسی جریان اصلاحات را میتوان متشکل از دو بخش دانست ، بخشی نحیف که قصد اصلاحات واقعی دارد و بخشی فربه که تجدید نظر طلبی را به اصلاح طلبی ترجیح میدهند اما در مواقع عادی چهره واقعی خود را پشت نقاب اصلاح طلبی قرار میدهند و به همین دلیل در بین این قشر از نیروهای برانداز و ضدانقلاب تا سلطنت طلب و معاند قابل رویت است.
مشکلی که بین جبهه اصلاحات و آذربایجان در عنوان این مطلب به آن اشاره شده است در حقیقت بین آذربایجان و همین شقه ی تجدیدنظر طلبی جریان اصلاحات است و نیروهای اصلاح طلب موجود در تبریز و سایر شهرهای آذربایجان تقریبا نقش خاصی نه در بوجود آمدن آن دارند و نه توانی برای حل آن دارند بلکه به دلیلی وزن درون جریانی اندک در بهترین حالت بتوانند خود را از ابزار شدن در راستای پیشبرد اهداف تجدیدنظر طلبی مصون بدارند ؛ با این حال تجدید نظر طلبان به دلیل نیاز به توان مردمی سترگ جهت پیشبرد اهداف خود در استفاده از هر شخص یا هر جریان ابایی ندارند و چارچوب ویژه ای برای این مهم تعریف نکرده اند .
سوالی که شاید مخاطب با آن روبرو است این است که تجدید نظر طلبان از این بدنه سترگ دقیقا برای چه هدفی میخواهند استفاده کنند؟ پاسخ این است که اهداف متنوعی در این ایست میتواند گنجانده شود اما بطور مصداقی دو هدف اصلی برای این موضوع میتوان در نظر گرفت : هدف اول استفاده از این بدنه توسط شقه ی اصلاح طلبی در انتخابات های لیستی که این استفاده مجوز حضور تجدید نظر طلبان در جریان اصلاحات است و اگر این سرویس دهی قطع شود احتمالا شاهد بیرون رانده شدن تجدید نظر طلبان از پشت نقاب اصلاح طلبی خواهیم بود و هدف دوم استفاده از این نیروی اجتماعی برای به چالش کشیدن نظام حاکمیتی میباشد که نظیر آن را در حوادث پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ که بعدها با نام جنبش سبز از آن یاد شد و وقایع سال ۱۴۰۱ موسوم به “زن،زندگی،آزادی” میتوان مشاهده کرد که عدم مشارکت چشمگیر مردم آذربایجان در این وقایع خود حاکی بود که مردم آذربایجان قصد بازی کردن نقشی در میدان تقابل غیر قانونی با حاکمیت را ندارند.
همانطور که اشاره شد عناصر نامطلوب متنوعی در بدنه سیاسی تجدیدنظر طلبی موجود است و هر تفکری(حتی مخالف تمام عیار جمهوری اسلامی ایران) که اندکی محافظه کاری مصلحتی بر حسب مقتضیات زمانی را بتواند مراعات کند جایگاه خود را در این عرصه میتواند پیدا کند؛ از جمله ی این تفکرات میتوان به جریان ایرانشهری اشاره کرد که بعد از اتمام دولت شهید رئیسی نقاب انقلابی گری خود را کنار گذاشته و به شکل موذیانه ای خود را در بین تجدیدنظر طلبان جای داده اند البته باید توجه داشت که رفت و برگشت عناصر جریان ایرانشهری بین جلسات اصولگرایان و اصلاح طلبان مسبوق به سابقه است و امر بدیعی به نظر نمیرسد .
از دلایل گسترده موجود دو دلیل اساسی برای مشکل امروز اصلاح طلبان (تجدیدنظرطلبان) با مردم آذربایجان پررنگتر دیده میشود :
دلیل اول: پاسخ این سوال که “چرا مردم آذربایجان با آن سابقه ی درخشان آزادیخواهی و نقش اساسی در انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی حاضر به همکارای با تجدیدنظر طلبان برای تقابل با حاکمیت جمهوری اسلامی نیستند؟”
دلیل دوم: استفاده متقابل جریان ایرانشهری و تجدیدنظرطلبان از یکدیگر برای برای افزایش بدنه اجتماعی خود که میتوان آنرا عضوگیری نیز تلقی کرد . در این میان عناصر جریان ایرانشهری که دشمنی آنان با مبانی اصلی حاکمیت جمهوری اسلامی و مردم آذربایجان (حتی سایر اقوام غیر فارسی زبان موجود در ایران) غیر قابل انکار است نقش محرک و پیشران را در جبهه اصلاحات برای فضاسازی بر علیه آذربایجان بازی میکنند .
در بخش بعدی این نوشتار به پاسخ سوال مطرح شده در دلیل اول و توضیح دقیق تر دلیل دوم پرداخته خواهد شد.
انتهای پیام/
نظرات