به گزارش آذرانجمن، تفسیر به رأی قانون، عملکرد جزیرهای و حب و بغض شخصی نسبت به مسائل اجتماعی و فرهنگی، مهمترین معضل حوزه فرهنگ و ادب ایران اسلامی است. معضلی که گاه سر از روزنامههای پایتخت بر میآورد و و گاهی نیز همچون دمل چرکینی از شبکههای تلویزیونی مراکز استانها بیرون میزند.
ماهیت وجودی و فلسفه تشکیل و فعالیت شبکههای استانی، رشد و بالندگی زبان، فرهنگ و ادبیات اقوام به عنوان میراثی ناملموس در سرتاسر ایران اسلامی است. میراثی که در کنار یکدیگر و دوشادوش هم، ایران بزرگ اسلامی را تشکیل داده است.
قطع به یقین راهبرد صدا و سیمای مرکز نیز همین بالندگی زبان و ادبیات اقوام و نمود ایران رنگارنگ در شبکههای استانی است نه ایجاد محدودیتهای زبانی و فرهنگی که به گسست اجتماعی میانجامد.
جنجال مدیرکل صدا و سیمای استان آذربایجان شرقی در نشستی با حضور اصحاب رسانه، یکی از همین مواردی است که در بالا ذکر شد. میگوید زبان تبریز، زبان استاد شهریار است، همان زبان “حیدربابایه سلام” ولی در همین صدا و سیمایی که وی زعامت آن را بر عهده دارد، اسماالحسنی به زبان ترکی، قطع میشود.
برنامههای کودک به زبان شهریار ملک سخن، ادبیات عاشورایی تبریز و آذربایجان، ادبیات عاشیقی و در یک کلمه ترکی آذربایجانی یا همان ترکی استاد شهریار در این ۲ سال مدیریت وی روی به افول است.
آقای مدیرکل به جای ارائه گزارش عملکرد خود از تولید و انتشار فیلم، سریال، نماهنگ، موسیقی و ادبیات آذربایجان، پا پیش گذاشته تا پس نیفتد.
آقای مدیرکل، آخرین سریالی که به زبان استاد شهریار ساخته شد چه بود؟ دلیل ریزش مخاطبان شبکه سهند در دوره مدیریت شما چیست؟ چرا به جز بازی های تراکتور، هیچ کدام از برنامههایی که پخش میکنید، بیننده ندارد؟
در کلانشهر ۲ میلیون نفری تبریز، پرمخاطب ترین برنامه شما موج فوتبال است که آن هم به لطف تراکتور و جایزه نظرسنجی این برنامه، تنها و تنها ۱۰ هزار نفر مخاطب دارد.
چرا عملکرد دو ساله تان را در بوته نقد و نظر کارشناسان حوزه رسانه قرار نمیدهید؟
آن زبان تبریز، یا زبان شهریاری که ادعایش را دارید، در این ۲ سال مدیریت تان، چه جایگاهی در برنامههای تلویزیونی دارد؟ کدام اثر فاخر نمایشی را با این زبان اختراعی خودتان تولید و به جشنواره ها فرستادید؟
نه برادر، شما ترکی آذربایجانی یا همان زبان حیدربابای شهریار را در زادگاهش به صلابه کشیدهاید. ولی غافل از اینکه این زبان ماندنی است و شما رفتنی!
در پایان دعوتتان می کنم به خوانش شعری از شهریار ملک سخن:
آمان آللاه یِئنه شیطان گلیب ایمان آپارا،
قُورویون قُویمایون ایمانوزی شیطان آپارا.
منیم، اینسانلیغمین گُؤرنه حصاری یاوادیر،
کی گونوز غولِ بیابان گلیر انسان آپارا.
خرمنی ساققیزا وِئردیک نه یامان چَرچی دی بو،
هِی گلیر کَنده بیزه درد وئره درمان آپارا.
چورَگ آلمیش اَلینه، آج نئجه طاقت گتیسین؟
اِئله بیریازگئجه سی قیزگلیب،اوغلان آپارا.
قانلی دیرناخلارینان«انگلیس» اَل قاتدی بیزه،
باخیسان«روس»دا آرازدان کئچیر ایران آپارا.
آرادان بیرده بیزی بُؤلسهلر اربابلاریمیز،
قورخورام قُویمیالار تبریزی، تهران آپارا.
قارا طوفان کی داخی خلقیله شوخلوق اِئله مز،
سِئل گرَک اِئل داغیدا،اِئو ییخا،ایوان آپارا.
بو قارانلیق گئجه لرده قاپوموز پیس دُویولور،
نه بیلیم،بلکه اَجَل دیردایانیب جان آپارا.
آناما سُویله یین اُوغلون ییخیلیب سنگرده،
تِئللرین باس یاراما، قُویما منی قان آپارا.
سَلقه لی اُغرو تاپیلمیشسا بو باشسیز یئرده،
«شهریار»دان دا گرَک بیر دُولی دیوان آپار.