تحلیل پدیدار شناختی زبان ترکی؛ مواجهه با جهان در افق زبان

تحلیل پدیدارشناسانه نشان میدهد که زبان ترکی، تجلیگاه تجربه زیسته انسان در جهان است؛ جهانی که در کلام، پدیدار میشود، تغییر میکند، و معنا مییابد.
به گزارش آذرانجمن/سجاد یوسفی، پژوهشگر فلسفه و روانشناسی، گویا سازمان کشورهای ترک (TCO) تاریخ ۱۵ دسامبر را به عنوان روز جهانی زبان ترکی تعیین کرده است و تلاش میکند تا آن را در تقویم یونسکو نیز به ثبت برساند و این بهانه ای برای بازنگری در محتوای این زبان در افق گشایی شد
تحلیل پدیدارشناختی زبان ترکی: مواجهه با جهان در افق زبان
در پدیدارشناسی، زبان تنها وسیلهای برای ارتباط نیست، بلکه افقی است که در آن، جهان برای انسان معنا مییابد. زبان، نوعی بودن در جهان را شکل میدهد؛ تجربهای از بودن در کنار دیگری، در دل جهان. زبان ترکی – بهویژه در شاخههایی مانند آذری، استانبولی و دیگر گویشهای منطقهای – نمونهای غنی از چنین افقی است. این زبان نهتنها ساختارهای بیانی ویژه دارد، بلکه جهان را به شیوهای خاص برای گویشورانش پدیدار میسازد.
۱. زبان ترکی و میانذهنیت (Intersubjectivity)
یکی از مهمترین ویژگیهای زبان ترکی، حضور پررنگ پسوندهای محبتآمیز و حرمتآمیز همچون “-جان”، “-چی”، “-سیز” و اصطلاحاتی چون «جانیم»، «قربان»، «ائللرین آغریماسین» است. این واژگان نه فقط کلمات، بلکه حامل نوعی آگاهی از حضور «دیگری» هستند. در فرهنگ ترکی، زبان پیوندها را میسازد، رابطهها را معنا میدهد، و همدلی را بهصورت زبانی متجلی میکند.
۲. زمان و تجربه: دو نوع گذشته
در زبان ترکی، زمان نهتنها امری صرفاً دستوری بلکه بازتابی از نوع تجربه است. تفاوت میان صرف گذشته تجربی (“-دی”) و گذشتهی غیرمستقیم (“-میش”)، تمایزی ظریف میان دانستن از راه تجربه و دانستن از راه شنیدههاست:
«گئلدیم» (آمدم؛ چون خودم آن را زیستهام)
«گلمیش» (آمده است؛ از دیگران شنیدهام) این تمایز نشان میدهد که زبان ترکی، تمایز پدیدار و دادهی آگاهانه را در خود حمل میکند؛ مفهومی که در پدیدارشناسی هوسرل، سنگبنای تحلیل آگاهی است.
۳. زبان، بدن، و بداهت تجربه
زبان ترکی سرشار از اصطلاحات بدنمند است؛ از استعارههای روزمره تا دعاهای مردمی:
«باشین ساقد اولسون» (سرت سلامت باشد)
«قولاق آصماق» (گوش سپردن)
«یئره گرهن باش اولسون» (سرت به زمین برسد؛ بهمعنای فروتنی) در اینجا، بدن نهفقط موضوع زبان بلکه افق درک تجربه است؛ امری که موریس مرلو-پونتی نیز آن را در نظریه «بدن زیسته» تحلیل کرده است.
۴. زبان و خانهمندی وجود
در زبان ترکی، واژگان بسیاری با مفاهیم خانه، خاطره، زمان و نور پیوند دارند. واژههایی مانند:
«یاد» (خاطره، ذهن، بازمانده)
«اوجاق» (کانون خانه، آتشگاه خانواده)
«قوسا» (حس دلتنگی و نیاز به پیوند)
«آیگون» (ماه و خورشید، استعارهای از زیبایی و روشنی) این واژگان صرفاً دلالتهای معنایی ندارند، بلکه حامل افقهایی از بودن، زیستن، و معنا دادن به جهان هستند. زبان، در این بستر، خانهای برای وجود میشود.
دیالکتیک در زبان ترکی: گفتار بهمثابه میدان تنش هستی
در پدیدارشناسی دیالکتیکی، زبان نه صرفاً ابزاری برای گفتار، بلکه میدانی است که در آن «خود»، «دیگری» و «جهان» در تنش و گفتوگوی دائم پدیدار میشوند.
۱. تفاوتی کوچک، افقی متفاوت
در زبان ترکی، تغییر صرفی کوچک گاه تفاوتی فلسفی پدید میآورد:
«گئلمهسین» (نیاید؛ تمنای نیامدن)
«گئلمیش» (آمده باشد؛ از واقعیتی شنیدهشده) این تضاد صرفی، تمایز میان امر ممکن و امر تحققیافته را به نمایش میگذارد؛ دیالکتیکی میان امید و تجربه.
۲. خود و دیگری در کلام عاطفی
واژگان محبتآمیز ترکی مانند «اؤزونه دایان» (مواظب خودت باش) یا «بویون آزاد اولسون» (گردنت آزاد باشد) تنها پیام نیستند؛ آنها گفتوگوهای هستیشناختیاند. گوینده در همان لحظه هم درک میکند، هم میپذیرد، و هم به دیگری احترام میگذارد. دیالکتیکی میان خویشتنداری و مراقبت از دیگری در جریان است.
۳. رنج و معنا در زبان
زبان ترکی پر از واژگان اندوه و رنج است که لایههای معنایی متعددی دارند:
«قارا گئجهلر» (شبهای سیاه): استعارهای برای تجربه هستیشناختی تاریکی
«باشیم آغریییب» (سرم درد میکند): گاه بهجای درد جسمی، معنای روانی و ذهنی مییابد در این واژهها، زبان عرصهای برای تبدیل رنج به معناست؛ رنجی که فردی است، اما همزمان بازتابی از یک تجربه جمعی نیز هست.
۴. بدن بهمثابه افق فهم
در زبان ترکی، بدن اغلب محور درک و بیان است. این زبان، با واژگانی مانند «باشینا گلنلر» (تجربیاتت؛ آنچه بر سرت آمده)، بدن را نهفقط یک شیء، بلکه افق پدیداری جهان در نظر میگیرد. مفهومی که با پدیدارشناسی بدن همراستاست. زبان ترکی، بهویژه در شکلهای آذری آن، نه تنها ابزار بیان که افق ظهور است. افقی که در آن، خود، دیگری، و جهان در پیوندی دیالکتیکی پدیدار میشوند. این زبان، ساختاری زنده از معنا، بدنمندی، عاطفه، و تاریخ است.
نظرات