گروه اجتماعی آذرانجمن: «بیدانا سوال سوروشا بیلرم؟»؛ جمله ایست که شاید بارها شنیده اید؛ بارها زمانی که از جلوی یک مغازه عطر فروشی گذر کرده اید، کسی بوده که بیش از هر کسی از تو سوال کرده که آیا امکان دارد از شما سوال بپرسم؟ شما را به چهارراه شهناز میبرم، به محلی که هر ده متر بعدی در چهارراه به یک عطر فروشی ختم میشود. قدم به قدم نزدیک به مغازهی کمتر از ۱۰ متری عطر فروشی میشوم، در سر دارم از پسر جوانی که با اتیکت های تبلیغاتی در دست از هر رهگذری سوال میکند که میتوانم سوال بپرسم، سوالش را به خودش بازپرس کنم؛ که موفق به اینکار هم میشوم. عطر فروشیها، آدمای جالبی هستند. وقتی وارد مغازهشان میشوید، با یک لبخند بزرگ و پر از اعتماد به نفس، پشت پیشخوان قرار میگیرند و شروع میکنند به توصیف عطرهای مختلف. اولین قدمشان این است که یک عطر را انتخاب کرده و بو کنید. بعد از آن چالش آغاز میشود! "چطور بود؟" عطر فروش میپرسد. "خوب بود"، جواب میدهم. اما چه حسی بهت دست داد؟"، اينجاست که سؤال کف دست خودش را نمایان میکند. در حیرتم که چگونه بو را توصیف کنم؟ "حس خوب" خلاصهای نامفهوم هست. شاید بگویم "حس تازگی و احساس طبیعت". اما نظر فروشنده را نیز منتظر میمانم: "آره، درسته! این عطر حس تابستون رو القا میکنه!". حالا که فکر میکنم، این فروشندهها قدرت خارقالعادهای دارند که با یک بوی عطر، حس و حال شما را تشخیص دهند. واقعیت این است که آنها همچون "خوانندههای ذاتی" هستند زیرا با گذشت زمان و تجربه، به شکلی عجیب و غریب، توانایی پاسخ دادن به سؤالات شما را پیدا میکنند.